نوشته ی آبان / پاییزی سرد و غم انگیز

سلام

این نوشته رو در حالی مینویسم که امروز اربعین حسینی است. دیشب برنامه ریزی داشتم تا به یکسری امور معنوی بپردازم اما توفیق نشد و امروز از این بابت خیلی ناراحتم... یا حسین اشفع لی فی الدنیا و الأخرة

دلم برای برف های زمستان تنگ شده

دلم زمستون میخواد ..برف میخواد..
دوس دارم توو برفا دراز بکشم..همین حالا..
تا خنک شم..بخار شم..برم هوا...... شما چطور؟

سکوت

یه چن ساعتی میشه که نشستم اینجا 
هی بغض می کنمو چشام تار میشه
اماهمه ی سعیمو میکنم اشکم نیاد روو صورتم
دلم از سکوت خونه میگیره..

چوپان تنهاست

چوپان قصه ما دروغگو نبود
او تنها بود و از ترس تنهایی فریاد گرگ سر میداد
افسوس کسی تنهایی اش را درک نکرد
وهمه در این میان در پی گرگها بودند
فقط گرگها فهمیدن که چوپان تنهاست

قبول داری؟

عشقی که هر روز تازه تر نشه...

کمکم به عادت تبدیل میشه

و رنگی بردگی به خودش میگیره

پ.ن:هی باتو ام... باتوکه داری اینو میخونی... حرفمو قبول داری؟؟؟؟؟